به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر، متن زیر مقالهای از حمیدرضا آیت اللهی استاد گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی است که در مجموعه مقالاتی که به همت وی به زودی منتشر میشود، چاپ خواهد شد.
- مسأله فلسفی پیش نیازِ هرگونه فلسفه ورزی
در نگاه ابتدایی، ظاهراً نمیتوانیم بین انواع اندیشههای فیلسوفان و بحران کرونا رابطهای بیابیم. درست است که بین آرا فیلسوفان نمیتوانیم نظری درباره بحران کرونا و فلسفه -که از یک طرف اصالت الوجود فلسفه اسلامی است و از طرف دیگر سوبژکتیویسم کانتی-، رابطهای عیان بینیم؛ اما اگر بنا باشد که اندیشه ورزی کنیم میتوانیم با سرمایههای فلسفیِ قبلیِ خود نگاههای فلسفی جدیدی را عرضه کنیم، اما اندیشیدن با مسأله آغاز میشود. شرط لازم هرگونه فلسفه ورزی مواجهه با یک مشکل است؛ از نوع همان مسائلی که هیوم با آن کانت را از خواب جزمی نگری بیدار کرد. یکی از دلایلی که فلسفه دکارت اهمیت پیدا کرد آن بود که باعث پدیدار شدن مسائل مختلف فلسفی (همچون دوآلیسم، سوبژکتیویسم، اومانیسم، آمپریسم، ایده آلیسم) گردید و از دل آن چالشها دیدگاههای فلسفی متعددی سر بر آوردند.
اگر جریان اجتماع و تفکر جهانی یک جریان یکنواخت ادامه دار قبلی باشد توفیق کمتری پیدا میشود که با پرسشهای جدیدی مواجه شویم، اما با بروز یک تحول اساسی در جریان زندگیِ انسان، ذهن برای پرسش انگیزی آماده میشود. مخصوصاً اگر این تحول در زندگی تمامی مردم جهان رخ دهد، پرسشهای بسیاری مجالِ مطرح شدن پیدا میکنند. بحران کرونا تغییر اساسی در زندگی بشر به وجود آورد که دهها سال بود چنین تحولی در شرایط جهانیان اتفاق نیفتاده بود. برای مواجهه فلسفی با این بحران باید به شکار پرسشهای جدید رفت.
این پرسشها هستند که بستر جدیدی برای اندیشه ورزی بوجود میآورند؛ چرا که حسن السوال نصف العلم. پس قبل از آنکه نگاه فلسفی به کرونا داشته باشیم، باید تمام سعی خود را داشته باشیم که ببینیم چه ابهامهای جدید و چالشهایی میتواند پدیدار شود. برشمردن این چالشها و تجزیه و تحلیل آنهاست که باعث بروز خلاقیتهای فلسفی میگردد و در مواجهه با آنها توفیق فلسفه ورزی را پیدا خواهیم کرد. آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست.
چالشهای فلسفی درباره بحران کرونا
ذهن جوّال میتواند چالشها و مسائل بالقوه ای را در بحران کرونا پیدا کند که باید برای تحلیل آنها، فلسفه پا پیش بگذارد. لذا قبل از هر گونه نظرپردازی فلسفی، بهتر آن است به برشمردن چالشهای فکری که در اثر تحول جهانی بحران کرونا پیش میآید بپردازیم. این چالشها میتواند در حوزهها و شاخههای مختلف فلسفی خود را نشان دهد. به همین جهت ذیلاً به برخی از این چالشها اشاره میکنیم تا هرکس فراخور حال خودش بتواند راهکاری فلسفی در مواجهه یا آن ارائه کند:
۱- پرسشهای پدیدار شناسانه درباره کرونا: ادبیات رایج این روزهای جهانی درباره کرونا از دو چیزِ ظاهراً یکسانی سخن میگوید درحالی که تفاوت عمیقی میتوان بین آنها مشاهده کرد. ظاهراً کویید -۱۹ همان کروناست. ولی بنظر میرسد کویید ۱۹ اشاره به یک موجود ویروسی است که ساختارهای خاصی برای خودش دارد، ولی کرونا این ویروس را در مجموعه آثاری که بوجود آورده است مورد بررسی قرار میدهد. اصطلاحاتِ پرکاربردِ «پساکرونا» یا «زندگی کرونایی» یا «دوران کرونا» یا «الهیات کرونا» و بسیاری اصطلاحات جدید در این مدتِ محدود، بخش زیادی از گفتار امروزین بشر را تشکیل داده است. واضح است این اصطلاحات را نمیتوان بصورت پساکوئید ۱۹ یا زندگی کویید نوزدهی یا دوران کوئید ۱۹ یا الهیات کوئید ۱۹ بکار برد. بکار بردن این اصطلاحات در باره کرونا نشان میدهد که کرونا یک ویروس نیست بلکه مجموعه آثار کرونا در جوامع بشری را نیز شامل میشود. حال اگر بخواهیم پدیدارشناسانه پدیده کرونا را تبیین کنیم باید پدیدارهای بسیاری را از کرونا مورد توجه قرار دهیم. با این توصیف پدیدار شناسی کوئید ۱۹ با پدیدارشناسی کرونا بسیار متفاوت است. اما کرونا طی زمان حضورش، پدیدارهای جدیدی را به وجود میآورد، که رفته رفته بشر با آنها مواجه میشود. مسائلی که از این پس ارائه میکنیم بخشی از پدیدارهای کرونا میتواند قلمداد شود. تا کنون پدیدهای را ندیده ایم که اینهمه آثار متعدد و فراگیری داشته باشد. پس، کرونا لزوم نوعی بسط یافته تر در پدیدارشناسی را به ما نشان میدهد که باید در آن تمامی پدیدارهای جدیدی که در اثر آن بوجود میآید مورد توجه قرار گیرد.
۲- پرسشهایی درباره ماهیت در فلسفه اسلامی: فلسفه صدرایی که واقعیت اشیا را در دوگانه وجود و ماهیت می بیند و نشان میدهد اصل واقعیت همان وجود است و ماهیت به تبع آن ادراک میشود، چگونه میخواهد کرونا را تبیین کند؟ ماهیت کوئید ۱۹ و کرونا متفاوت است. اگر بخواهیم ماهیت کرونا را به همراه مجموعه تغییراتی که در عالم پدید میآورد لحاظ کنیم در آن صورت معنای ماهیت شیء، به ماهیتِ مجموعه آثار اعتباری و واقعی یک شیئ نیز بسط پیدا میکند. در آن صورت وجودی که برای این ماهیت بسط یافته نسبت میدهیم چگونه خواهد بود؟ آیا این پرسش به بسط مفهوم ماهیت و وجود منجر نخواهد شد؟
۳- چالشهای فلسفه علمی جدید در بحران کرونا: بحران کرونا چالشهای علمی در مورد درمان کرونا بوجود آورد. اگر تعارض نظریههای علمی را بر اساس دیدگاه توماس کوهن به تحلیل بنشینیم بحرانی که در اثر کرونا در پزشکی جدید بوجود آمد باعث شد که ادعای ناتوانی آن جدی تر شود. در نتیجه بسیاری از افراد به دنبال جایگزینهای علمی دیگر بجای پزشکی جدید بودند. اعتراضهایی که به پارادایمِ علمِ مسلط شده بود به یکباره بحران مشروعیت و مقبولیت آن را زیر سوال برد. ناتوانی پارادایم مسلط پزشکی از یک طرف و ناچاری مردم در مواجهه با خطر فراگیر کرونا از طرف دیگر یک اعتراض نهفته فراگیری را نسبت به پزشکی به وجود آورد. در این دوران میبینیم که طب سنتی ایرانی (و چینی) رفته رفته خود را به سمت پارادایم مسلط شدن میبرد. راه حلهای طب سنتی در برابر سردرگمی پزشکی دانشگاهی موقعیت مناسبی را برای غلبه طب سنتی بر پزشکی دانشگاهی بوجود آورد. البته اگر چه این تغییر پارادایم در آکادمیهای علمی جدید جدی گرفته نشد (چرا که همواره پارادایم مسلط به مقابله با نظریههای جدید میپردازد) ولی باور تودههای مردم به طب سنتی چنان افزایش یافت که به کمبود موارد تجویزی طب سنتی منجر شد. در دوران کرونا که تمامی مغازهها تعطیل بودند و فقط فروشگاههای مواد غذایی باز بودند میبینیم که کار و بار عطاریها آن چنان پر رونق بود که بسیاری از عطاریها از صبح زود تا آخر شب باز بودند و نیازهای طب سنتی مردم را برآورده میکردند. در حالی که داروخانهها بجز مواد ضدعفونی و ماسک و دستکش داروی خاصی را ارائه نمیکردند. اینگونه تمایلها به طب سنتی اعتبار آن را بیشتر کرد و زمینه را بگونه ای فراهم آورد که رفته رفته قدرت تسلطی پارادایم طب سنتی را بیشتر نمود و پزشکی جدید مورد کم توجهی مردم قرار گرفت و همه ادعایش وعده سرخرمن دادن برای به دست آوردن واکسن کرونا گردید. در اینجا درصدد نیستم که بین این دو نوع نگرش علمی قضاوتی کرده باشیم بلکه توصیفی از این تحولات انجام دادم. به نظر میرسد طب سنتی توانسته است حداقل به عنوان یک طب کارآمد در برخی حوزههای درمان از رقیب خود پیشی بگیرد و جایگاه بالاتری را از لحاظ علمی بدست آورد.
۴- چالشهای سیاسی: به طور سنتی همواره در فلسفه سیاسی که نظریات مختلفی وجود داشته است یک دوگانه اصلی وجود دارد به نام عدالت و آزادی. موضعهای سیاسی و نظامهای سیاسی مختلف در تمایل به یکی از این دو از هم متمایز میشوند. دو مقوله آزادی و عدالت دو سر طیفی را تشکیل میدادند که تصمیمهای سیاسی و نظامهای سیاسی (همچون سوسیالیسم و لیبرالیسم و کاپیتالیسم) بر اساس انتخاب بین این دو و یا تلفیق از آنها قد علم میگردند. بحران کرونا بشر را مجبور کرد که آزادی را بالکل به طور موقت آن چنان محدود کند که شاید در هیچ نظام دیکتاتوری چنین چیزی سابقه نداشته است و مردم نیز آن را بخاطر ویژگی کرونا پذیرفتند.
اما تصمیم گیری سیاسی در بحران کرونا دیگر بر اساس دوگانه عدالت و آزادی شکل نمیگیرد. دوگانه جدیدی برای سیاستمداران به وجود آمد بنام دوگانه سلامت و اقتصاد. سیاستمداران اگر دست به قرنطینه میزدند تا سلامت مردم تضمین شود و مسئولیت خود را در قبال مردم انجام داده باشند با توقف کسب و کارها مواجه میشدند و در نتیجه بحران اقتصادی برای آنها به وجود میآورد. و اگر برای برپا بودن اقتصاد کشورشان و چرخش اقتصادی جامعه به کسب و کار اجازه فعالیت میدادند و قرنطینه را کم رنگ میکردند در آن صورت آمار مبتلایان و فوت شدگان بالا میرفت و بحران سلامت پیش میآمد. سیاستمداران موظف بودند بین این دو اقدام متعارض به گونهای تصمیم بگیرند تا بتوانند بهترین وضعیت را برای جامعه شأن بوجود آورند. لذا کرونا باعث شد مبنای سیاسی جامعه بجای انتخاب بین دو مبنای متقابل آزادی و عدالت، انتخابی بین دو مبنای متعارض سلامت و اقتصاد گردد و از نظریهای سیاسی دفاع شود که این دو وجه متعارض را بتواند بخوبی در یک نوع تصمیم سیاسی مورد توجه قرار دهد و به رفع تعارض بپردازد.
۵- فلسفه اخلاق و هنجارهای اخلاقی: بسیاری از هنجارهای اخلاقی در شرایط ثبات و آرامش جامعه ظاهراً کارکرد خوبی دارند در نتیجه از مبانی آنها در فلسفه اخلاق دفاع میشود. اما در شرایطی که زندگیِ افرادِ یک جامعه در معرض خطر باشد در آن حال این کارکردها رنگ میبازند. مثلاً کسانی که اخلاقشان را بر مبنای سودگرایی و نفع شخصی باشد از تمامی شعارهای انسانی اخلاقی دست بر میدارند و بقول هابز گرگ یکدیگر میشوند. دزدی اقلام بهداشتی یک کشور از دیگری، دیگر هیچ قبحی را پیدا نمیکند. و سود انگاری نهادینه شده در لیبرالیسم هرگونه اخلاق مبتنی بر ارزشهای متعالی اخلاقی را کاملاً به کنار میزند. این نوع اخلاق سود انگارانه از حذف بسیاری از سالمندان که بار اقتصادی برای جامعه دارند خوشنود میشود و با وقاحت تمام تسهیلاتی برای حذف آنها با بی توجهی به سلامتشان و در نتیجه مرگ فراهم میکنند. از طرف دیگر، در رفتارهای اخلاقی مبتنی بر بنیادهای دیگر همچون اخلاق دینی، دیده میشود اخلاق همدلی و کمک به هم نوع، به جای نزاعهای خودخواهانه برای کسب بیشترین منفعت جلوه میکند. وقتی در نظام لیبرال، فقط ساز و کارهای دولتی و سازمانی برای حل مشکلات گرسنگی و کمبود وسایل بهداشتی در کار است، و همدلی انسانی تعریفی مجزا از سود جامعه نداشته باشد در بحرانی مثل کرونا این هنجارهای پنهانِ خودخواهانه برملا میشود.
نظریات اخلاقی در مقام توصیف نظری و ایده پردازی توجیههای قشنگی را دارند و در قالبهای خوش رنگی خود را بهترین نظریه اخلاقی معرفی میکنند؛ ولی در تنگناهای اخلاقی جلوه واقعی خود را نشان میدهند.
نظریههای اخلاقی سودگرایانه در نظامهای لیبرال جلوههایی همانند موارد زیر را نشان داد:
· نزاعهای مردم در دستیابی به اجناس ضروری و خالی کردن قفسههای فروشگاهها
· رها کردن سالمندان
· دزدی دولتی کشورها برای به چنگ آوردن و سایل بهداشتی
· نگرانیهای افراد در زندگی خانوادگی با افزایش خشونتهای خانگی و حتی کشتن همسران
· احساس حقارت در صفهای طولانی برای بدست آوردن لقمه نانی برای زنده ماندن
· اضطراب فزاینده نسبت به سرنوشت
· ازهم گسیختگی اتحادهای سودانگارانه همچون اتحادیه اروپا
· احساس پوچی تا سرحد افزایش خودکشیها
· افزایش فروش اسلحه به علت احساس ناامنی و تحمیل دیدگاههای یک گروه
در مقابل، اخلاقی زیستن با توجه به فضائل اخلاقیِ خداخواهانه یا اخلاق دینی نیز در این مواجهه با بحران فراگیر کرونا جلوههای زیبای خود را به صورتهایی مانند پدیدارهای ذیل عرضه کرد:
· فعالیت ایثارگرایانه کادر درمانی مبتنی بر ارزشهای دینی
· همکاری جمعی و بسیجی برای برطرف کردن نیازهای کشور به اقلام بهداشتی فوری
· انواع حمایتهای مردمی از کادر پزشکی
· حضور ایثارگرایانه داوطلبان مخصوصاً روحانیون در بیمارستانها برای جبران کمبود مقطعی پرستاران
· احساس امنیت اجتماعی
· کمکهای نقدی و جنسی به آبرومندانی که در بحران کرونا آسیب دیدند
· تلاش شبانه روزی پژوهشگران برای تأمین نیازهای فوری پزشکی کشور
بحران کرونا توانست آثار مباحث نظری در فلسفه اخلاق را عملاً نشان دهد. و مهمترین تقابلی که رخ داد تقابل نگرش منفعت گرایانه و لیبرال به اخلاق با اخلاق فضیلت محور دینی بود.
۶- فلسفه دین و الهیات فلسفی: بحران کرونا موجب شد که پرسشهای فلسفی درباره آموزههای دینی بازتولید شود. از یک طرف چالشهایی قدیمی همچون مساله شر، نحوه فاعلیت الهی و پرسش ثمرات دینداری در جوامع دینی در مقایسه با جوامع سکولار قد علم کرد و فیلسوفان دین مجبور شدند پا به میدان بگذارند و این مسائل را تجزیه و تحلیل کنند، و از طرف دیگر توجه به خداوند و درک عجز بشری در قبال قدرت خداوند، نیازی فلسفی را پدید آورد تا مساله ارتقا ایمان دینی و مستحکم نمودن رابطه بشر با خداوند بر اساس آموزههای دینی به دغدغه برخی از انسانها تبدیل شد که طالب پاسخ مناسب از جانب اندیشمندان الهیاتی و فلسفه دینی گردید. برخی آموزههای دینی بعضی رنجهای نوپدید بشری را به عنوان عذاب الهی تعبیر میکند و برخی دیگر همین رنجها و مصیبتها را به عنوان آزمون الهی مورد توجه قرار میدهد. بحران کرونا از کدام دسته است؟ بدون تجزیه و تحلیل فلسفی این آموزهها نمیتوان این دیدگاههای به ظاهر متعارض را توجیه کرد. در تجزیه و تحلیل این مسائل، مقالهای را در مجموعه این کتاب آورده ام تا نشان داده شود چگونه این دو دیدگاه درباره فاعلیت الهی با یکدیگر متعارض نیستند. مقاله «فاعلیت الهی و بحران کرونا» در همین مجموعه این ارزیابی را آنجام داده است.
۷- رشد نگرشهای اگزیستانسیالیستی به انسان: اگزیستانسیالیسم درصدد است تا تعابیر کلی و متافیزیکی از عالم و انسان را کنار زند و تحول وجودی را به عنوان بنیادینترین تلقی از انسان نشان دهد. فیلسوفان اگزیستانسیالیستی همچون هایدگر نشان میدهند سرگرم شدن بشر به اموری مثل معرفت شناسی او را از درک اگزیستانس خود دور میکند. او سعی میکند نشان دهد که تاریخ فلسفه تاریخ مواجهه با موجود است و نه نفس وجود آدمی. درگیری وجودی به فراموشی سپرده شده است و دغدغههای وجودی در لایهای از مباحث کلی دفن شده است. او برای اینکه مواجهه وجودی را به میدان آورد دیگر نمیتوانند از معارف متافیزیکی و فراگیر برای این کار استفاده کنند. درک وجودی از نوع مواجهه است نه شناخت. هایدگر برای آنکه ما را با نفس وجود انسانی مواجه کند از «عدم» استفاده میکند. او معتقد است فقط در صورتی میتوان از موجود گذر کرد و به وجود رسید که مواجههای با عدم داشته باشیم و در آن منظر با هیبت و حیرتی که از وجود در مقابل عدم بدست میآوریم نفس وجود را خواهیم یافت. اما این مواجهه با عدم چگونه بدست میآید؟ هایدگر مرگ اندیشی را راهبر ما به درک وجود انسانی میداند. انسانی که درک عمیقی از مرگ داشته باشد و مرگ اندیشی مداوم را بنیاد رسیدنش به حقیقت بداند در آن صورت است که اگزیستانس خود را مییابد. بدیهی است در شرایط زندگی عادی فرصت مرگ اندیشی بدست نخواهد آمد. روزمرگی ما را در نسیان از مرگ قرار میدهد و فعالیتهای روزمره جایی برای تعمق در وجود انسانی فراهم نمیکند. اما در زمانی که بشر فارغ از این نوع زندگی سکون مییابد و در موقعیتی قرار میگیرد که به مرگ بیندیشد و خود را مواجه با آن بداند در آن صورت است که اگزیستانس خود را مییابد. بحران کرونا شرایطی را به وجود آورد که همه مردم مرگ را خیلی نزدیک میدیدند و دل نگرانی از مرگ باعث گردید که مواجههای با اگزیستانس خود داشته باشند. در بحران کرونا درکهای وجودی بسیاری از انسانها عمیق گردید و دغدغه وجودی در متن زندگی انسانها پاگذاشت. در اینجاست که حضور نگرش فلسفی در متن میآید و تعمق فلسفی ناخودآگاه بخشی از زندگی ما میگردد.
۸- پر رنگ شدن مساله معنای زندگی و احساس نیاز به پاسخ فلسفی: مساله معنای زندگی که سالیان اخیر محور بسیاری از مباحث فلسفی یا فلسفه دینی گردیده است با بحران کرونا دوباره پررنگ میشود و عطش یافتن پاسخی درخور برای آن در مصیبت کرونا بیشتر میشود. برای برخی، پرسش معنای زندگی یا در روز مرگی گم میشود و یا آنها با سرگرم نمودن خود با وجوهِ دیگرِ زندگی، سعی میکردند راه تغافل را برگزینند. کرونا برخلاف بسیاری دیگر از بیماریها از جایی که حدس زده نمیشود پا به زندگی بشر میگذارد و آنچنان به سرعت یک به یک انسانها را درگیر میکند که هرکس از ترس آن به هر چیز مشکوک میشود و در یک هراس دائمی زندگی میکند. دیگر روابط اجتماعی، تفریحات، حضور فعالانه در کسب و کار که میتوانست بهانهای برای معنای زندگی پیش آورد رخت میبندد و انسان میماند و خودش و این پرسش که دیگر چگونه میتواند حتی بطور کاذب بهانهای برای زندگی بیابد. در جوامعی که همدلی و دلسوزی برای هم دیگر وجود داشته باشد دیگر احساس پوچی نمیتواند جایی بیابد تا انسانها را از درون بپوساند و تهی نماید. اما شاید در جوامعی که این انگیزههای حیات وجود نداشته باشد مردم احساس میکنند گویا کاری ندارند جز آنکه منتظر مرگ باشند. آنها بهانهای هم ندارند که بتوانند این پرسش را پنهان کنند و یا با آن خود را به تغافل بزنند یا از اندیشیدن درباره آن فرار کنند. آنها محبوس در چهاردیواری خانه هستند و ناگزیر از مواجهه مداوم با این پرسش. بحران کرونا توجه عمیق به پرسش معنای زندگی را همچون خوره به جان بسیاری انداخت. تازه برخی متوجه شدند که هرچه تاکنون بدان امید بسته بودند پاسخ بی محتوا برای آن بوده است. افزایش آمار خودکشیها که ناشی از احساس پوچی است نشان از ناتوانی در پاسخ به آن است.
۹- شرایط کرونایی و امکان استفاده از فرصتهای استثنایی در جامعه جهانی. بیست سال پیش «جهانی شدن» محور بسیاری از فعالیتهای پژوهشی دنیا گردیده بود، مخصوصاً که از بعد اقتصادی به سایر ابعاد زندگی بشر همانند فرهنگ نیز در حال بسط بود. برخی کشورها منفعلانه خود را در اختیار این فرآیند قرار دادند ولی کشورهای استعمار گر تمام تلاششان را کردند که بر موج این تغییر جهانی سوار شوند. این جوامع سعی میکردند که «جهانی شدن» را به «جهانی سازی» و در نتیجه به «غربی سازی» سوق دهند. آمریکا نیز قلدر مابانه از همه ابزارش استفاده کرد تا آن را به «آمریکایی سازی» کل دنیا تغییر جهت بدهد. اما جهانی شدن میتوانست موقعیتهایی برای سایر ملل فراهم کند که برخی فعالیتهای ما ایرانیان و چینیها و روسها نیز استفاده از این فرصت علی رغم تهدید جدی آمریکا بود.
آمریکا و دیگر همپالگی هایش در طول این ۲۰ سال در جای جای تمدن و فرهنگ و اقتصاد جهانی با موج سواری در عالمِ جهانی شده استفاده کرده اند و توانسته اند انبوهی از مردم سایر کشورها را با ابزارهایی مثل فیلمهای سینمایی، بازیهای رایانهای، رسانههای خبری، شبکههای اجتماعی و فضای مجازی به دنبال خود بکشند. گرچه چینیها در اقتصاد از این فرصت استفاده کرده و جریان جهانی اقتصاد را به دست گرفتند و سعی کردند با سخت افزارهای خودشان در جهان و نرم افزارهای بومی در چین جلوی بسط آمریکایی سازی را بگیرند ولی این سرطان آنچنان ریشه دوانیده است که به این سادگیها دیگران نمیتوانند حضور بیشتری در میدان جهانی پیدا کنند. تمامی این شبکههای فعالیت و نفوذ آمریکا به گونهای عمیق در کلیه زوایای زندگی سایر ملتها ریشه دوانیده بود که اگر میخواستیم این زنجیره بهم پیوسته را از نفوذ او درآوریم با بحرانهای منطقهای و جهانی مواجه میگشتیم.
در این شرایط کروناییِ جهان، به یکباره این زنجیره و شبکه نفوذ از کار افتاد و گویا تمامی زنجیره از هم گسسته است. روشنترین و گستردهترین جلوه جهانی شدن ارتباطهای بین المللی مخصوصاً در سفرهای کاری و گردشگری جهانی بود که کاملاً متوقف شده است. در صورت ادامه این وضعیت تا چند ماه دیگر ابعاد دیگر جهانی شدن مثل اقتصاد جهانی به شدت تغییر خواهد کرد و زنجیرههای اقتصادی پاره خواهد شد. وضعیت کنونی جهان شبیه وضعیت یک کشور پس از انقلاب است که سیستم قبلی حکومت از هم می پاشد. در این صورت باید سیستمی جایگزین فعال شود. از آنجا که هیچگاه کسی احتمال این گسست را نمیداد لذا هیچ سیستم تنظیم شده دیگری طراحی نشده است. در این شرایط بمانند شرایط پس از انقلابها هرج و مرج جاری میشود. در این شرایط هرگروهی غیر از گروههای حاکم قبلی امید پیدا میکند که میتواند عنان قدرت را در دست بگیرد و سعی خواهد کرد سیستمی جایگزین را برپا کند.
شرایط پس از کرونا و گسست جهانی سازی بهترین موقعیت است که کسانی بتوانند در عرصه بین الملل به پی ریزی سیستمهای خودشان با ارزشهای خاص و متفاوت نسبت به قبل برپا کند. درست است که تمام توان اجرایی کشورها در جهت مقابله با کرونا بسیج شده است ولی در این بسیج فراگیر جایی برای نظریه پردازان فلسفی و سیستم پردازان برای کمک به کشور وجود ندارد. لذا پیشنهاد میشود نظریه پردازان کشور، سیستم پردازان، اندیشمندان روابط بین الملل، استراتژیستهای کشور و افرادی در این سطح و در کلیه رشتههای مرتبط به جای حضور منفعلانه نسبت به شرایط موجود، اتاقهای فکر در فضای مجازی برپا کنند و با آینده نگری، سعی کنند انواع حضور فعال جهانی را ترسیم کنند و برای شرایط متفاوت بعد از کرونا برنامههایی را ارائه کنند. در حضور دوباره در فضای جهانی هرکه زودتر اینگونه دور اندیشی ها را داشته باشد جلوتر خواهد بود. این موقعیتی استثنایی برای کشورهایی مثل ماست. امید است با یاری خداوند بتوانیم زمینه پیدایش تمدنی جدید را در دنیا پایه ریزی کنیم.
پس اندیشمندان بپاخیزید و از این شرایط تکرارنشدنی، برای مسلط ساختن ارزشهای متعالی استفاده کنید. همان گونه که دیده میشود بحران کرونا میتواند زمینه ساز فلسفیدن در بسیاری از مسائل بنیادین بشر باشد. فلسفه ورزان باید این پرسشها را استخراج کنند و برملا کنند تا مجالی برای تجزیه و تحلیل آنها فراهم شود و پاسخهایی متناسب با آنها توسط فیلسوفان ارائه شود.
نظر شما